آخرین مطالب پيوندها
تبادل لینک هوشمند نويسندگان دهکده ی نامه های عاشقانه آنقدر به مردم این زمانه بی اعتمادم که میترسم هرگاه از شادی به هوا بپرم زمین را از زیر پاییم بکشند…...
خیلی وقته نوشته هام روی دیوار این خراب شده حک نشده … خیلی وقته که دلتنگ نوشتنم ولی نمیشه نوشت خیلی وقته دنیا دیگه آنقدرها هم بر وفق مراد نیست … بر وفق ما هم ! هم خیلی وقته بیخیال این قلب لعنتی که بهونه میگیره و با درد فریاد میکشه به جای زبان نداشته اش شده ام خیلی وقته مست نشدم ، از هیچ چیز … نه با شراب ، نه با خودم ، نه با روزهای خوش نه حتی به قول “بعضیا” با یک لیوان چای دلم برای یک نفر که آنقدرها هم نزدیک نیست تنگه ، برای دستهایش ، نگاهش هوسه سیگار دارم ! شایدم هم ویار دارم ! آخر آبستنه خاطرات ریز و درشتم می دونی ! آدم وقتی به یک نفر قول بده و زیرش بزنه نامردیه ، وقتی به دو نفر قول بده و زیرش بزنه خیلی دگه نامردیه ! وقتی به خودش قول بده و زیرش بزنه اسمش می شه حماقت ، بزدلی راستش رو بخواهی دیگه سیگار نمی کشم ! خیلی وقته …فقط گاهی غم هایم را دود میکنم من هنوز نمیدونم چرا تلخی شراب دلپذیره ، چرا آدمها مست می شن تا دنیا یادشان بره ولی دنیا بدتر یادشان میاد ! چرا سیگار آرومت میکنه … چرا گاهی یک کلمه آنچنان فشاری به قلبم می آورد که پاهایم سست می شود هووووف شاید خدا هم وقتی میخواست آدم را بیافریند مست بود ! توی مستی راستی ها برایش تعریف کرد اما یادش رفت بگوید از تلخی … از دردها و غم ها و سختی ها … دلم یک مستیه بی پایان میخواهد جمعه 15 آذر 1392برچسب:يه دنيا حرف, :: 4:56 :: نويسنده : mostafa
|